اکنون " نیکلاس نچ" دانشجوی سوئیسی عاشق این خانم مراکشی شده و حاضر است این تلفن گرانقیمت را در مقابل دوستی او به وی هدیه کند. او میگوید: میدانم این دختر نمیتواند دزد تلفن من باشد. من خیلی مشتاقم بدانم تلفن چگونه به دست او رسیده است. او نمیداند این تصاویر برای من ارسال میشود. من به او عادت کرده ام و در مورد او کنجکاو هستم. از او خوشم آمده است و حاضرم برای دیدنش به مراکش بروم. این دانشجوی عاشق پیشه به کمک دوستش در فیس بوک صفحه ای ایجاد کرده و تصاویر این دختر مراکشی را در آن قرار داده است و امیدوار است از 13000 کاربر مراکشی فیس بوک کسی پیدا شود که او را شناخته و اطلاعات وی را در اختیارش قرار دهد. او اضافه کرده است در صورتیکه این دختر ناشناس دوستی وی را قبول کند او تلفن همراه گرانقیمتش را به او هدیه خواهد کرد.
یک دانشجوی 23 ساله وقتی تصاویر دختری که تلفن همراه ربوده شده وی را در اختیار دارد دید عاشق او شد و اعلام کرد در صورتیکه این دختر حاضر شود با او آشنا شود او این تلفن گرانقیمت را به وی هدیه خواهد کرد.
این دانشجوی عاشق سوئیسی وقتی سوار قطار زوریخ به سمت شهرش در حرکت بود به خواب رفته و زمانیکه برخواست اثری از تلفن همراه گرانقیمتش ندید. او خیلی زود تلفن دیگری خرید و گوشی ربوده شده را فراموش کرد تا اینکه تصاویری از یک دختر مراکشی که توسط دوربین تلفن او گرفته شده است به میل او ارسال شد. این تلفن همراه به صورت خودکار هر تصویری که با دوربینش گرفته شود برای صاحبش ارسال خواهد کرد.
مشکل ما در فهم زندگیست
لذت بردن را یادمان ندادند ... !
همیشه در انتظار به پایان رسیدن روزهایی هستیم که زندگیمان را تشکیل می دهند ...
مدرسه ، دانشگاه ، کار و ...
و زمانی که به پایان میرسیم ، حسرت گذشته را می خوریم
و همیشه آرزویمان به پایان رسیدن بهترین روز های زندگیمان است ...
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. میخواستم طلاقش بدهم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟