مشکل ما در فهم زندگیست
لذت بردن را یادمان ندادند ... !
همیشه در انتظار به پایان رسیدن روزهایی هستیم که زندگیمان را تشکیل می دهند ...
مدرسه ، دانشگاه ، کار و ...
و زمانی که به پایان میرسیم ، حسرت گذشته را می خوریم
و همیشه آرزویمان به پایان رسیدن بهترین روز های زندگیمان است ...
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. میخواستم طلاقش بدهم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟